ساده است؛ خیلی ساده؛ اما حسابی میچسبد. زنهای بندری زیر آفتاب داغ صبحگاهی توی ساحل مینشینند و بساط پخت و پز را علم میکنند. اول از همه، ساج را میگذارند روی آتش؛ آتشی که اینسالها، با گاز فراهم میشود و لابد در گذشتههای پیش از این، با هیزمی چیزی درست میشده است.
بعد کاسه آب را خالی میکنند توی آردها و شروع میکنند به چنگ زدن؛ و سفیدی آرد، تیرگی پوست دستها را بیشتر نشان میدهد و نقشهایی که با حناهای هندی، نشسته روی آن...
خمیر نباید خیلی سفت بشود. قرار نیست که نان بپزند. «تموشی» بیشتر از آن که نان باشد، یک جور خوراکی صبحگاهی است؛ صبحانهای با همه آن چیزی که میشود داشت. کمی تخم مرغ، کمی پنیر، همراه سسهایی که فقط اینجا پیدا میشود؛ اینجا در جزیره باستانی هرمز؛ در ساحل همیشه آفتابی خلیج فارس؛ زیر آفتاب داغ جنوب.
خمیرها آماده شدهاند؛ مایعی روان که بوی خمیر ترش میدهد. زنها کاسه خمیر را کنار میگذارند تا جا بیفتد و وربیاید. بعد میروند سراغ سسها. سسهای تموشی فقط دو تاست؛ یکی به رنگ سبز روشن و دیگری به رنگ قرمز.
*
«مهیاوه» همان «ماهیآبه» است. جنوبیها ماهیهای «مُتو» را پهن میکنند برِ آفتاب تا خشک بشوند. متو یا «حشینه»، ماهی ریزی است که به زحمت به اندازه یک انگشت قد میکشد؛ یک جور ماهی ساردین که در همه سواحل کمعمق خلیج فارس پیدا میشود؛ از «چهبار» و «جاشک» تا «بوشهر» و «گناوه». جنوبیها دو تا دو تا قایقهای کوچکشان را میاندارند توی آب و تورشان را میکشانند توی دریا. چند ساعت بعد، تور، پر شده از ماهیهای ریزریزی که به زحمت میشود یکیشان را گرفت توی دست. مُتو، قوت لایموت جنوبیهاست؛ برکت خداست برای سفره خالی ساحلنشینها؛ حتی اگر «بَتیل» و «سَمّاچ» هم نباشد، دو تا «شاشه» کافی است تا بشود یک تور مُتو را صید کرد و به ساحل آورد. متو را نمیشود تازهتازه خورد؛ دست کم هیچ کس در ساحل مُکُّران و هرمزگان و بوشهر، متو را تازهتازه نمیخورد. صیادها، تورشان را میآورند روی شنهای ساحل و گرهاش را باز میکنند و ماهیها پهن میشوند روی شنهای خشک. یک هفته، ده روز کافی است تا ماهیهای نقرهای خشک و تیره بشوند. زنها و بچهها ماهیهای خشک را جمع میکنند و میریزند توی گونی؛ تا به کار تهیه مهیاوه بیاید.
زنهای جنوبی، متوهای خشکیده را در هاون میکوبند و آب میریزند رویش. بعد به آن خردل و رازیانه و تخم گشنیز و هزار و یک ادویه دیگر اضافه میکنند و میریزند توی دبه. توی دبه پوست خشکیده نارنج هم میاندارند تا عطر خوبی بدهد به ماهیآبهها. دبه، دو هفته بماند، مهیاوهها آماده خوردن میشود؛ یعنی میشود قدری از آن را ریخت توی شیشه و همراه بساط تموشی، به ساحل آورد.
*
تموشی یک سس دیگر هم دارد. «سوراغ» هم از همان متوهای خشکیده درست میشود؛ همراه با خاک سرخ جزیره هرمز. «گِلَک» یا «گَلَت» خوردنیترین خاک دنیاست. سوراغ با گلت، حسابی رنگ میاندازد و سرخ میشود؛ درست مثل رب گوجهفرنگی.
سوراغ هم همیشه توی دست و بال زنهای جنوبی هست. صبحها که مینشینند به تموشی پختن، از مشتریها میپرسند: مهیاوه بزنم یا سوراغ؛ و مشتریها اگر مشتری باشند، حتما میگویند هر دو؛ و زنها دست به کار میشوند.
خمیر حالا نیمساعتی مانده و آماده شده است. زنها یک مشت خمیر برمیدارند و میکشند روی ساج. یک دور که دستشان روی ساج بلغزد، همه سطح ساج پر میشود از خمیر؛ خمیری که یک دقیقه بعد، نان نازکی شده. اما قبل از آن، زنها تخم مرغ میشکنند و هم میزنند و زرده و سفیده را میمالانند روی نان. کمی هم پنیر به ان اضافه میکنند؛ نه از این پنیرها که کش میآید و خوراک پیتزا و پیراشکی است؛ از همین پنیرهای سفید معمولی؛ اینجا از آن پنیرهای خوش بر و رو خبری نیست. اینجا در ساحل افتابی جنوب همه چیز رنگی از سادگی دارد.
یک قاشق مهیاوه و یک قاشق سوراغ، طعم تموشی و زیبایی آن را کامل میکند. حالا نان هم پخته و راحت از ساج جدا میشود. زنها نان را چارتا میکنند و توی یک بشقاب میگذارند جلویت؛ صبحانه بندری شما آماده است؛ صبحانهای ساده؛ به سادگی و صمیمیت آفتاب جنوبی؛ با طعم دریا و ساحل.
نظر شما